امروز دهمین روز از شرایط جدید زندگیه. زود گذشت. خوشحالم که زود میگذره. به دلیل شرایط جدید و رسیدگی نکردن به خودم، دچار سرماخوردگی بدی شدم و صدام گرفته. خدا رو شکر یه مقدار دارو و قرص سرماخوردگی ایرانی تو اموالم داشتم و بدی این قرصها اینه که به شدت تأثیر خواب آلودگی رو من میذارن و الآن به سختی چشمهام رو باز نگه داشتم. اینترنت خونۀ جدید هنوز راه نیفتاده و صبح به بخش اداری خوابگاه رفتم و از دستشون گله کردم که آخه این چه وضعشه. اونا هم مثل همیشه در کمال خونسردی جواب دادند که مشکل انفورماتیکی پیش اومده و باید صبر کرد! امیدوارم زودتر حل بشه و اوضاع و احوال یه آدم معتاد به اینترنت کمی روبهراه شه.
دیشب منزل سفیر دعوت بودیم. به مناسبت سالگرد پیروزی... از دانشگاه با سین و یکی از همکارای ایرانیش راهی اونجا شدیم. مثل همیشه هموطنان غیور، همه خیلی شیک و آراسته و رسمی دور هم جمع بودن و به سبک فرانسویها، یعنی به صورت سرپا، در عین حال که با هم صحبت میکردیم و دیداری تازه میکردیم، از غذاها و دسرهای خوشمزۀ ایرانی مسرور شدیم. چند روز قبل هم با جمعی از هموطنان به دهکدۀ نو.فل لو.شاتو رفتم و تصاویری که همیشه ابتدای کتابهای درسی، در دوران مدرسه، از امام ساکن فرا.نسه میدیدم رو به صورت زنده رؤیت کردم. انتهای مراسم هم در معیت دوست عزیزم، عین، دو تا کاسه آش رشته خوردم که تو اون هوای سرد زمستون، واقعاً چسبید و الآن دلم میخواد یه کاسه دیگه اینجا بود و میخوردم و کیفور و گرم میشدم.
دیروز چند کلمهای به صورت مجازی با استاد عزیز صحبت کردم. انگار یک نیرو و انرژی دلگرم کنندهای از طریق فضای مجازی تو رگهام منتقل شد. کمی به احوالپرسی گذشت و بیشتر سؤال و جواب راجع به انتصاب و شناسایی هویت یک نسخه! این دنیای مجازی و پیشرفت تکنولوژی هم، با همۀ آسیبها و مضراتش، باعث شده ما دورادور هم بتونیم از حضور بزرگان بهره ببریم و به پیشرفت علم سرعت ببخشیم! مخصوصاً که اون بزرگ هم وقت و حوصله داشته باشه و فایلها و نسخههای ارسالی من رو بخونه و پاسخ سؤالاتم رو به روشنی تایپ کنی. این بار خودش حرف فرستادن مقاله رو پیش کشید و لازم شد هرچی وسواس تا اینجا به خرج دادم رو تموم کنم و مقاله رو زودتر نهایی کنم و بفرستم.
دلم گرمی و آفتاب و خواب توأم با آرامش میخواد.
اندکی صبر سحر نزدیک است...برچسب : نویسنده : forerunnera بازدید : 80