انتظار شیرین

ساخت وبلاگ

حال خوب این لحظه‌هایم را خریدارم تا در مواقع نیاز به خودم تزریق کنم.

دیدار بهترین و دوست‌داشتنی‌ترین استاد و راهنمای زندگی که هر موقع ندای اومدنش به این سوری مرزها میرسه، از روزها قبل ذوق و شوق دیدارش، وجودم رو پر می‌کنه و با انتظاری شیرین سرگرم روزشماری میشم و وقتی روز موعود فرا می‌رسه، لحظه‌شماری‌های شیرین هم شروع می‌شوند. از صبح شمارۀ پرواز مورد نظر رو از روی بلیطی که کپی آن در میل باکسم موجود بود، پیگیری می‌کردم و وقتی  ظهر، قبل از خروج از خونه، از به زمین رسیدن هواپیما مطمئن شدم، قندی در دلم آب شد. از خونه که خارج شدم، با خودم فکر می‌کردم چه حس خوبیه که آسمونی رو نگاه کنی که می‌دونی زیر همین آسمون یکی از عزیزترین‌های زندگیت هم هست. بعد از ظهر که به دانشگاه رسیدم، حضورش را در فضای مجازی بررسی کردم و متوجه شدم هنوز به مقصد نرسیده. تا اینکه بعد از یک ساعت از به مقصد رسیدنش مطمئن شدم و کمی وسوسه شدم که بهش پیغام بدم و جویای احوالش شوم، اما سعی کردم خودداری کنم. تا اینکه خودش پیغام داد و  خبر رسیدنش را به من داد. قرار شد کمی استراحت کند و عصر، قبل از رفتن به خانه، به هتل که نزدیک دانشگاه است بروم و او را در لابی ملاقات کنم. قرار شد تز الف هم همراهم ببرم و بهش تحویل دهم. امیدوارم همه چیز به خوبی و خوشی بگذره.

خدا جونم... متشکرم.

اندکی صبر سحر نزدیک است...
ما را در سایت اندکی صبر سحر نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forerunnera بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1396 ساعت: 12:20