این روزها مشغول درس و تحقیق و کار روی تز و کارهایی برای یک مجله و در عین حال رسیدگی به شرایط جسمی و روحی مامان بزرگ هستم. شرایط برام جوری رقم خورد که مجاب شدم شش ماه دیگه در پا.ریس زندگی کنم. این بار ولی کمی متفاوت. این روزها در حال تمرینهای روحی خوبی هستم و حسهای خوبی هم تجربه میکنم. در انتظار نتایج و اتفاقات خوبی در روزهای پیش رو هستم که کم کم نشونههایی ازشون میبینم و نشونههای بزرگتری هم به زودی خواهم دید. اگر همون دختر چند ماه پیش بودم، احتمالاً این روزها که دیگه امکانات تفریحی چندانی هم ندارم، حال و روز خوبی نداشتم و افکار منفی کاملاً منو احاطه میکردند. اما به لطف خدا درهایی به روم گشوده شده که فقط امیدوارم خوب بتونم ازشون استفاده کنم و خوب یادشون بگیرم و آرامشی که سراغم اومده رو هیچ زمانی در زندگیم از دست ندم. امیدوارم هرچه زودتر یاد بگیرم چطوراز ظرفیتهای نامحدودی که خدا در اختیارم نهاده استفاده کنم و قدر نعمتهاش رو بیشتر بدونم.
خدایا... بابت تمام این احساسات خوب، ازت ممنون و متشکرم.
اندکی صبر سحر نزدیک است...برچسب : نویسنده : forerunnera بازدید : 84