شرایط جدید

ساخت وبلاگ

از دیروز بعدازظهر که استاد عزیز رو تا ایستگاه تراموای نزدیک دانشگاه بدرقه کردم و باهاش خداحافظی کردم، به غیر از چند لحظۀ اول که از دیدن دور شدن تراموا بغض گلوم رو فشار داد، سعی کردم خودم رو کنترل کنم و به این مسئله فکر نکنم. چون هر سال که این اتفاق می‌افته و دکتر بر میگرده و باهاش خداحافظی می‌کنم، چند روز طول می‌کشه تا به زندگی عادی برگردم. این بار غصۀ خداحافظی و جدایی همراه شده با یه تغییر بزرگ تو زندگیم که همش با خودم فکر می‌کنم چطور میشه این دو ماه رو دووم بیارم. جابه‌جایی با شرایط سخت و پرتنش محل زندگی و رفتن به یه نقطۀ دور و برای اولین بار هم خونه شدن با دختری از یک فرهنگ و قوم و قاره و زبان و نژاد و مذهب و آداب و رسوم متفاوت!

هی به خودم می‌گم به هر حال این هم یک تجربه‌ست و این هم میگذره. باز اون یکی ور دلم میگه آخه دو ماه هم چندان مدت کمی نیست. گاهی فکر می‌کنم کاش می‌شد امشب که می‌خوابم، صبح بیدار شم ببینم این دو ماه تموم شده و من هم دارم برمی‌گردم همونجا که مسافر عزیزمون امروز رفت و الآن با چک کردن پروازهای ورودی فرود.گاه اما.م، فهمیدم که رسیده.

ولی مطمئنم یه حکمتی تو این تغییر هست. دیگه حس می‌کنم اون دختر سابق نیستم که از تغییرات تو زندگی دل خوشی نداشت و ترجیح می‌داد زندگی آروم و بی‌دغدغه‌ای داشته باشه. دیگه جسارتم تو خیلی چیزها بیشتر شده و راحت‌تر ریسک می‌کنم. دیگه وقتی خودم رو تو مرکز یه محیط غریبه و ناآشنا میبینم، به خودم بیشتر مطمئنم و اضطراب نمیاد سراغم. دیگه وسواس‌ها و سختگیری‌های سابقم کمتر شده و سعی می‌کنم چشمام رو رو بعضی چیزها ببندم و تغییرات رو راحت‌تر بپذیرم و باهاشون کنار بیام.

پارسال این موقع، با وجود اینکه تو یه خونۀ مستقل و تو یه محلۀ خوب پار.یس مستقر شده بودم، خیلی بیشتر ناآرومی می‌کردم و خیلی سخت پذیرفتم این تغییرات رو. البته پارسال بیشتر از هرچیزی تنهایی و مشکلات پیش‌بینی نشده بهم فشار آورده بود. امسال به لطف سین دوستای متعددی دارم که قراره این هفته هم دو روز رو باهاشون باشم. همینکه می‌دونم کسایی هستن که جویای حالم منند، خیلی آرامش بخشه.

خدایا شکرت.

کمکم کن راحت‌تر با شرایط جدید کنار بیام.

اندکی صبر سحر نزدیک است...
ما را در سایت اندکی صبر سحر نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forerunnera بازدید : 77 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 18:33