این روزهای من 26

ساخت وبلاگ

تنها تو خونۀ مامان بزرگ مشغول خوردن افطار سومین غروب ماه مبارک بودم که آقای همسایه زنگ در رو زد و تا حاضر شم در رو باز کنم، چندین بار دیگه هم پشت سر هم زنگ زد. وقتی در رو باز کردم و داشتم با چهره‌ای متعجب و پرسشگر که حالا چه کار واجبی با من دارید که اینطور زنگ می‌زنید، براندازش می‌کردم، خودش رو معرفی کرد و بهم خبر داد که مامان بزرگ پایین پله‌ها زمین خورده. حسابی هول برم داشت و با دستپاچگی حاضر شدم و کلید خونه رو برداشتم و از خونه اومدم بیرون و منتظر اومدن آسانسور هم نشدم و پله‌ها رو با سرعت هرچه بیشتر پایین رفتم. صحنۀ وحشتناکی جلوی چشمم نمایان شد. مامان بزرگ پشت در ساختمون به پهلو کف زمین خوابیده بود و روی زمین هم کلی خون ریخته بود. همسایه‌ها سعی داشتند من رو دلداری بدن و بگن طوری نشده. وقتی رفتم بالا سرش و تونستم کل صورتش رو ببینم، از دیدن چهرۀ کبود و ورم کرده و چشم سفیدش که به سختی باز می‌شد، به شدت وحشت کردم و ته دلم خالی شد. تا چند دقیقۀ دیگه آمبولانس رسید، خاله هم که همسایه‌ها خبرش کرده بودند، رسید و مامان بزرگ رو بر روی برانکارد به بیمارستان منتقل کردند.

خدا رو شکر به غیر از شکستگی دست و کبودی صورت و گونه اتفاق بدتری نیفتاد. از هفتۀ پیش تا حالا هم یا درگیر رفت و آمد به بیمارستان بودیم، یا رسیدگی به ضعف و ناتوانی و کمک به امورات شخصی مامان بزرگ تو خونه. حالا شرایط زندگی جدید کمی برام سخت‌تر شده. از طرفی موندن اینجا به معنی داشتن مسئولیت‌های خیلی بیشتر و آزادی عمل کمتر و فضای دلگیرتریه، از طرف دیگه هم راه پسی برام وجود نداره و نمی‌تونم تو این شرایط مامان بزرگ رو ول کنم و برگردم جایی که دیگه واقعاً هم جایی برای من باقی نمونده.

تو این شرایط باید سعی کنم کار تز رو هم پیش ببرم و شاید مجبور شم برای پیشبرد اهدافم، یک سری مسئولیت‌های کاری – پژوهشی دیگه رو هم به عهده بگیرم.

خدایا... به حق این روزهای عزیز و این ماهی که هممون مهمون خونۀ توایم، کمکم کن تا از این مرحله هم به خوبی عبور کنم. تو تمام این لحظات، دست من رو رها نکن و کمکم کن بتونم با صبر و آرامش، کارها رو خیلی خوب پیش ببرم.

نوشته شده در دوشنبه پانزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 15:16 توسط نورا|

اندکی صبر سحر نزدیک است...
ما را در سایت اندکی صبر سحر نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forerunnera بازدید : 166 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 17:57