سرانجام دریافت کا.رت اقامت

ساخت وبلاگ

بالاخره داستان این کارت پرماجرا به پایان رسید و امروز در کمال ناباوری موفق شدم دریافتش کنم!

پریشب وقتی از دانشگاه رسیدم خونه و تو طبقۀ همکف، صندوق پستی ف رو باز کردم، دیدم بالاخره نامۀ کنو.کسیون رسیده و نوشته که روز 28 آوریل با مدارکم برم اد.ارۀ پلیس تا کارتم رو دریافت کنم. همون شب وقتی با ف تو فضای مجازی صحبت می‌کردم و براش ماجرا رو تعریف کردم، بهم گفت احتمالاً کارتم حاضره و بهتره برم و بلیط هواپیما رو بهشون نشون بدم و توضیح بدم که لازمه برم ایران، شاید اینجوری بشه کارت رو زودتر بهم بدن.

دیشب پ پاسخ ایمیلم رو داد و گفت که لا.بو مشکلی با خرید بلیط برای من نداره و ازم خواست که با پا.تریشیا – منشی گروه – راجع به خرید و بررسی قیمت‌ها صحبت کنم. همون موقع بهش جواب دادم که کنو.کسیونم برای تاریخ 28 آوریل رسیده. اما می‌خوام یک بار دیگه تلاش کنم و برم بلیط فعلیم رو بهشون نشون بدم، شاید بتونم کارت رو دریافت کنم.

خلاصه امروز با کلی سلام و صلوات و نذر و نیاز و توسل، مسیر یک ساعت و نیمۀ خونۀ ف تا ادارۀ پلیس رو طی کردم و طبق روال اونجا، تو صف ایستادم و خیلی زود نوبت من رسید. وقتی کنو.کسیون و بلیط هواپیما رو به خانم فرانسوی پشت گیشه نشون دادم و با تته پتۀ ناشی از نگرانی توضیح دادم که لازمه زودتر برم، کمی مکث کرد و گفت باید یه مدرکی داشته باشم که ضرورت رفتنم رو نشون بده. خوشبختانه دیشب نامۀ یه ماه پیش پ رو برای احتیاط گذاشته بودم تو پوشۀ مدارک و اون لحظه دیدم بهترین مدرک برای اینها همین نامۀ استاد راهنماست و فوری از لای برگه‌های داخل پوشه پیداش کردم و بهش دادم و اون هم به همکارش نشون داد و همکارش هم سری تکون داد و خلاصه فهمیدم حله!

بقیۀ مراحل هم خیلی زود انجام شد و چند لحظه بعد کارت در دستان من بود و من نیشم تا بناگوش باز و همش تو دلم می‌گفتم خدایا شکرت. خلاصه با ذوق و شوق از اونجا خارج شدم و اول از همه یه تماس فوری با میم گرفتم و این خبر خوش رو بهش دادم و اون هم کلی خوشحال شد. بعد برای سین پیغام فرستادم و اون هم خیلی خوشحال شد و گفت باید بهش شیرینی بدم و بعد تو همون راه 4-5 تا پیغام دیگه هم برای دیگر دوستان و نزدیکان فرستادم و مثل یک آدمی که یه کوهی رو از روی شونه‌ش برداشتند، با آرامش زیادی برگشتم خونه.

قراره صبح زود روز سه‌شنبه ف از سفر یه ماهش برسه و با هم یه صبحانۀ مفصل بخوریم و بعد اون بره سرکار و من هم راهی فرودگاه شم.

خدایا... ازت خیلی خیلی ممنون و متشکرم.

نوشته شده در جمعه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۶ساعت 22:57 توسط نورا|

اندکی صبر سحر نزدیک است...
ما را در سایت اندکی صبر سحر نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : forerunnera بازدید : 88 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 17:57